مهين بانوي بزرگوار كربلا زينب(س)

محمد خسروي

.. . هنگاميكه آفتاب عاشوراي محرم 61 هجري غروب كرد سرزمين كربلا غرق درخون بود. عزيزترين بدن‌ها قطعه قطعه بر خاك افتاده بود. آنان كه شمشير و لباس امام را ربودند، پيكر مطهر او را عريان بر خاك افكندند.
سپاه عمر سعد به طرف خيمه‌ها روان شد. لحظات جانكاه و تلخي را بازماندگان شهيدان تحمل مي‌كردند و قطعاً آن لحظات هيچگاه در تاريخ بشريت تكرار نشده است. تمامي بار مسووليت و مصيبت بر دوش فرزند ديگر پيامبر سنگيني مي‌كرد و او كسي نبود جز زينب(س).
اما او نواده پيامبر است دختر علي(ع) است در آن موقعيت كوله بار حسين(ع) را جز او كسي لياقت برداشتن ندارد. لذا در شرايطي كه صحرا را غبار مصيبت واندوه و ضجه زنان و كودكان و سوزاندن چادرها و شيهه اسبان و هلهله غوغا سالاران عمر سعد پر كرده بود فرياد برآورد: اي عمر سعد ! اگر منظور سپاه تو از حمله به خيمه‌هاي ما غارت اموال و زيور و زينت زنان است خودمان واگذار مي‌كنيم. به سپاهت بگو شتاب نكنند، نگذار دست نامحرمان به سوي خانواده پيامبر دراز شود به دستور زينب همه زنان و دختران و حتي كودكان در گوشه‌اي جمع شدند و آنچه زيور و زينت بود يك جا گرد آوردند و زينب فرياد زد: هر كس مي‌خواهد وسايل و زيور آلات دختران علي و فاطمه را ببرد بيايد. عده‌اي آمدند و آنچه بود غارت كردند اما اين قوم در دنائت و پستي حدي قايل نبودند و با حسرت و اندوهي جگرخراش بايد گفت: برخي از سپاه عمر سعد به طرف خانواه پيامبر يورش بردند كه مقنعه و چادر از سر زنان بكشند و ظاهراً عمر سعد آنان را از اين كار منع كرد. دلاور و شير زن كربلا كه اكنون هم سرپرست و پناهگاه زنان و كودكان است و هم پاسدار و مراقب علي بن الحسين(ع)، جلوي خيمه برادرزاده‌اش ايستاده و هم در معرض توفان حملات رجاله‌هاي بي سر و پاي عمر سعداست براي غارت و چپاول. وقتي احساس كرد يكي از اين ديو سيرتان قصد كشتن امام سجاد(ع) را دارد بر سرش فرياد زد كه «نه» و او را در پناه خود گرفت و از مرگ نجات داد.
شبي دهشتناك در پيش رو بود. هنوز از اجساد مطهر شهيدان بر ريگزار كربلا خون جاري بود. وماه، نور پريده و كم رنگش را برزمين مي‌افشاند و زينب(س) در جاي جاي آن بيابان كودكان و زنان بي‌پناه را جستجو مي‌كرد و دلداري مي‌داد و حملات اراذل و اوباش سپاه عمر سعد را با زبان علي(ع) دركام دفع مي‌كرد و از ديگر سوي لشكريان عبيداله زياد كه از آنان چندان دور نبودند در زير نور مشعل‌ها به تقسيم اموال غارت شده خاندان پيامبر و سرمستي ناشي از غرور پيروزي بر سپاه امام و تقسيم سرهاي شهيدان مشغول بودند. اجساد شهيدان در برابر ديدگان اين زنان و كودكان برخاك افتاده بود و در همان حال عمر سعد بر كشتگان سپاهش نماز مي‌خواند و آنان را دفن مي‌كرد. سرهاي همه شهيدان را بريده بودند و بر بلندترين نيزه سرمقدس امام حسين(ع) بود و زينب مي‌ديد كه اسارت شروع شده است. آن شب را در كربلا ماندند سپيده دم سپاه براي بازگشت به كوفه آماده مي‌شد هر قبيله با سرهايي كه در اختيار داشتند تكبير گويان از ميدان جنگ مي‌گذشتند و زينب(س) همه اين صحنه‌ها را شاهد بود.
خداوندا! اين چه حكمتي بود كه يك زن، ‌دختر علي و نواده پيامبر اين همه رنج را به تنهايي ببيند كه نه! ‌بچشد و با گوشت و پوست و استخوان و با تك تك سلولهاي وجودش لمس كند.
كاروان حركت مي‌كرد تا مسير 12 فرسخي كربلا به كوفه را طي كند و زينب به ياد مي‌آورد از مدينه كه حركت كرده بود همه جوانان و ياران حسين(ع) و عباس(ع) و فرزندان و برادرانش، زنان را با عزت و حشمت تمام در محمل‌ها نشانده بودند.
و زينب اكنون به صحنه جنگ مي‌نگريست و اجساد يكايك شهيدان را از جلو چشم مي‌گذراند و مي‌گفت: اي پيامبرخدا! اي محمد! درود فرشتگان آسمان بر تو باد اين حسين توست كه عريان و بي سر بر دشت افتاده است و در خون غلتيده با پيكري پاره پاره و اينان دختران مي‌باشند كه به اسارت مي‌روند و فرزندانت كشته شده‌اند و باد صباست كه بر آنان مي‌وزد.
آرامش و شكوه زينب وصف ناشدني بود. صحنه‌هاي جگر خراش پيش رو كافي بود تا انسانهاي بزرگ را با اراده‌هاي پولادين در دم به كام مرگ كشد و از شدت غم به ديار باقي بفرستد اما دختر علي(ع) با جلال و شكوهي تمام بر همه مشكلات تسلط يافت و صد البته راز شهادت را او بهتر از هر كس مي‌دانست و نگاه تيز پروازش دور دست‌ها را مي‌نگريست او به خوبي مي‌دانست كه دشمنان خانواده پيامبر در انتظار كوچكترين واكنشي يا كلامي كه نشانه‌اي از ضعف و سستي يا پشيماني باشد به سر مي‌برند لذا با نگاه به پيكر امام فرمود: خداوندا! ‌اين قرباني را از خانواده پيامبرت بپذير ! علي‌بن‌الحسين(ع) سينه‌اش از شدت فشار ماتم و اندوه تنگ شده بود و باران اشك مجالش نمي‌داد.
زينب پرسيد پسر برادرم ! تو را چه شده است؟ حضرت سجاد گفت: مي‌بينم: پيكرهاي شهيدان ما اين گونه برخاك افتاده و رها شده است. زينب(س) گفت:.. . به خدا سوگند اين پيماني است از پيامبرخدا به جدت و پدرت و عمويت. مردمي از اين امت اين پيكرهاي پاره پاره و پراكنده و خونين را جمع مي‌كنند و در اين سرزمين دفن مي‌كنند و برفراز مرقد حسين(ع) پرچم مي‌افرازند كه هيچ گاه در گذر زمان و طي ساليان و قرون كهنه نمي‌شود و آسيب نمي‌بيند و تا قيامت راهنماي آزادگان جهان خواهد بود و كيست كه اين سخن زيباي زينب(س) را تا امروز به تجربه درك و دريافت نكرده باشد.
از دعاي حضرت زينب(س) در نماز شب يازدهم مي‌توان دريافت كه درياي دل او چه امواج سهمگين را از مصيبت تحمل كرده و كوهسار اراده پولادينش در برابر چه توفان‌هاي كوبنده‌اي ايستاده است آنجا كه با خداي خويش مي‌گويد: اي پناهگاه كسي كه جز تو پناهي ندارد واي تكيه گاه آنكه غيراز تو پشتوانه‌اي نمي‌شناسد. اي خدايي كه سياهي شب و سپيدي روز و روشنايي خورشيد و صداي آرام درخت و آب بر تو سجده مي‌كنند اي خداوند، اي خداوند، اي خداوند.
اين كلمات تصوير زينب است. همان زينبي كه مادرش زهرا(س) و پدرش علي(ع) است.
سخن گفتنش شباهتي تمام به سخنان مولا علي(ع) داشت و نيز حالات و حركاتش.
آن همه رنج و مصيبت جان زينب(س) را صيقل داده بود او محبوب خداوند بود و خداوند هركس را دوست بدارد در بوته آلام و مصايب غوطه ورش مي‌كند تا گوهر جانش بدرخشد و فطرت الاهيش شعله ور گردد.
. . . كاروان به دروازه كوفه رسيده بود. شهر آذين بسته بودند، سر در ساختمان‌ها و دارالاماره را گچ تازه كشيده بودند اسباب شادي و جشن مهيا شده بود تا پيروزي عبيدا... و شكست اهل بيت بيشتر به رخ كشيده شود و باز زينب.. . سرهاي شهيدان در برابرش و چهره‌هاي نجيب و پر اندوه و معصوم و خسته و افسرده خانواده پيامبر در كنارش و زنجير بر دست و پاي برادر زاده‌اش كه هنوز در تب مي‌سوخت و نگاه‌هاي خيره زنان و مردان كوفي و هلهله و شادي و شلوغي گستاخان روبرويش.. . با دست اشاره كرد كه مردم ساكت شويد؟
تنها روح نيرومند او مي‌توانست آن همه غريو و غوغا را در ميدان اصلي شهر خاموش كند مردم آرام شدند و فقط اشك‌ها برگونه‌ها مي‌لغزيد. شتران و اسبان كه اسيران را بر آنها بي جهاز نشانده بودند ايستادند زنگ‌ها از صدا افتاد و پس از مكثي كه گويي همه آماده شنيدن هستند زينب(س) پس از ستايش خداوند فرياد برآورد و چنين گفت: اي مردم كوفه مردم مكار و فريبكار! مردم خوار و بي‌مقدار! بگرييد! ديده هاتان هميشه گريان و سينه‌هاتان پيوسته بريان باد.
پيمان‌هاي شما دروغ و ايمان‌هاي شما فريب است. افّ بر شما مردم حيله گر و دوست كش و دشمن نواز. چه زشت كاري كرديد خشم خدا را خريديد و در آتش دوزخ جاوداني گرفتار آمديد آيا گريه مي‌كنيد ؟ !
‌بگرييد كه سزاواريد داغ ننگي برخود نهاديد كه گذشت روزگاران اين زشت را نمي‌زدايد. چه پاسخي براي كشتن فرزند پيامبر داريد سيد جوانان بهشت را كه چراغ راهتان بود كشتيد.
نيست و نابود شويد اي مردم داغدار.. .
كوفيان در اين هنگامه زينب(س) را نمي‌ديدند. صداي علي(ع) را پس از 20 سال دوباره مي‌شنيدند تازيانه فرياد دختر علي(ع) آنچنان بر اندام آن مردم خوار و بي‌مقدار نواخته مي‌شد كه گويي صاعقه‌اي آسماني است كه بر قومي به عذاب نازل شده است مردم يكپارچه انگشت به دندان مي‌گزيدند و از ديدگانشان اشك مي‌باريد. اشك حسرت و ندامت و تاسف و تاثر.
زينب(س) مستقيماً با مردم سخن گفته بود و آنان را كشنده حسين(ع) و خانواده پيامبر معرفي كرده بود و براستي نيز چنين بود اگر مردم ضعيف و زبون و سست عنصر نبودند و هر كدام بر امتداد و عمق شب سياه نمي‌افزودند چگونه ممكن بود عبيدا... نابكار30 هزار نفر از آنان را به كربلا اعزام كند و عاشورا به وجود آيد؟ آري درهنگامه‌اي چنين كه پسر مرجانه مي‌خواست مردم كوفه را با نمايش پيروزي مرعوب سازد و خانواده پيامبر را كوچك و تحقير و رنجور و خسته كند سخنان زينب صحنه را كاملا تغيير داد. صداي گريه مردم و ضجه و شيون آنان صداي پشيماني بود و ندامت.!!
صداي شكستن از درون. صداي كوبيده شدن استبداد. صداي درهم شكستن استخوان‌هاي ديكتاتوري بني اميه. تا قبل از اين سخنان همه شرايط توسط ابن زياد و فرومايگان اطراف او آنچنان طراحي شده بود تا خانواده پيامبر آخرين رمق‌هاي خود را از دست بدهند و ظاهراً ‌اين نتيجه به دست مي‌آمد. اما حالا همه چيز به نفع زينب، به نفع شهيدان و اسيران تغيير كرد. حالا مردم كوفه بودند كه چهره‌هاي خود را مي‌پوشاندند تا مبادا در برابر ديدگان پر شماتت فرزندان پيامبر قرار گيرند و اين آغاز تحول بود و توفان.
توفاني كه با سخنان زينب در اولين مرحله از ورود كاروان اسيران به كوفه به وزيدن آغاز كرد و بنيان پستي و پليدي و شرارت حكومت بني اميه را از بيخ و بن انداخت و چه قدر كودكانه و بي مبنا و تحقير آميز است كه تصور شود يا بعضي بگويند و بنويسند و به عنوان ذكر مصايب خانواده پيامبر نقل كنند كه آري زينب(س) دختر علي(ع) و زهرا(س) در برابر آن‌همه چشم بي‌تاب و بي‌قرار شود و سر بر چوبه محمل بكوبد و خون از آن جاري شود و دشمن شقاوت پيشه خود را بيش از پيش برنده و پيروز احساس كند و حاشا كه ساحت مقدس زينب(س) و اسيران و شهيدان كربلا پاك و منزه از اين ناروائيهاست.
صحنه‌هاي دگرگون كننده سرنوشت تاريخ كربلا را كه زينب سلام ا... عليها نقش اصلي و تعيين كننده داشت به فرصت ديگري وامي‌گذاريم و از محضر حضرت ربوبي مسالت داريم تا ما را به عنوان شيعيان خاندان عصمت و طهارت از درياي شجاعت و عظمت و عزت اين بانوي بزرگوار و خانواده معصومان عليهم السلام قطره‌اي بنوشاند و در عرصات قيامت از شفاعتش محروممان نفرمايد. (چنين باد )

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا